بسم رب المهدی المنتقم
سلام
توضیح: سخنرانی بسیار بدیع , نکته دار و شدیدا جالب دکتر بانکی با موضوع: ویژگی های یاران امام زمان (عج)...در اردیبشت ماه 86...دانشکده علوم دانشگاه تهران...توسط کانون "خورشید می تابد"... وابسته به نهاد رهبری در دانشگاه ها.
از بهترین سخنرانی هایی بود که در عمرم شنیدم و بر عکس تجربه ی همیشگی ام در پا منبری هایم (!), تا حد زیادی به سوالات من جواب داد! و یک مسئله ی مهم و حتی شاید مهم ترین مسئله زندگی هر شیعه ای را باز کرد!...برای همین من تا آخر جلسه از فرط مدهوشی در صحبت ها چشم هایم گرد شده بود و حرف ها را نه که بشنوم!...بلکه می خوردم!
از ما به شما نصیحت که "با دقت , با دقت و با دقت" (!) از اول تا آخرش رو بخوانید! امیدوارم که بتونم تا حداکثر توانم , رسا مکتوب اش کنم...ان شاالله.
و اما بعد...
یاران امام زمان (عج) حلقه هایی به دور او هستند.
حلقه ی اول 313 نفر که 11 نفر آن افراد خاص هستند...حلقه ی دوم ده هزار نفر...فردی در مکه بهش شهودی دست داده بود و به او گفته بودند که تو جز این دسته ای!...حلقه ی سوم 90 هزار نفر که نصف آن جن و نصف انسان هستند...و همین طور دسته های بعدی که کل مردم را پوشش می دهند.
در روایات آمده در حلقه ی اول 50 نفر خانم وجود دارند...یعنی این قیام برعکس صدر اسلام خواهد بود که در آن زمان در این امور نقش زنان چندان پر رنگ نبوده است!
گفته شده یاران امام زمان (عج) بر زمینی که پا می گذارند آن زمین بر دیگر زمین ها فخر می فروشد...اما امام زمان (عج) درهمان ابتدا با آنها عهد می بندد که ما چیزی برای خود بر نمی داریم.
به همین دلیل در احادیث داریم که: آنها چیزی برای خود ندارد جز علق یا عرق...یعنی غرق خون و عرق اند...از فرط تلاش زیاد.
یکبار دیگر در تاریخ این گزینش یاران اتفاق افتاده...در قضیه ی کربلا و در گذشته تر در داستان طالوت.
یعنی در دیگر امور/قیام ها گزینش صد در صدی صورت نگرفته...در جنگ بدر هم مانند یاران طالوت 313 بوده اند...اما بدری ها گزینش شده نبودند.
اما در قضیه ی امام زمان (عج) گزینش صورت می گیرد...شاید ما الان در مرحله ی گزینش باشیم!
برای اینکه ببینیم آیا ما در این مرحله ی گزینش شدن هستیم یا نه خودمان را با اصحاب امام حسین (ع) باید مقایسه کنیم.
اگر یک سال قبل از قضیه ی کربلا یاران عاشورا را نظرخواهی می کردند شاید فقط 2-3 نفر از آن لیست با یاران حقیقی در آن روز یکی بودند!...یعنی معیارهای الهی با معیارهای ما فرق دارد.
مثلا ظهیر که درآمدش از راه لو دادن شیعیان و علوی ها به دست می آمد یا وهب مسیحی...یا حر که واقعه ی عاشورا را به وجود آورد! علی اصغر که شش ماه بیشتر نداشت...الاغ ابوذر! و غیره.
آیا کسی می توانست پیش بینی کند که فردی مانند محمد حنفیه (برادر ناتنی امام حسین) از یاران نباشد؟!...یا جعفر شوهر حضرت زینب (س) که روایت است همیشه با امام حسن (ع) و امام حسین (ع) سه تایی بودند؟!...یا طرما (مطمئن نیستم درست نوشته باشم!) که علمدار امام علی (ع) و امام حسن (ع) بود و یک رگه ی ایرانی داشت و به نسل حاتم طاعی می رسید؟!....طرما در وسط راه کربلا به ذهنش رسید که مزرعه ای دارد که بارش رسیده...به امام (ع) گفت و اجازه گرفت که برود...اما وقتی برگشت که عصر عاشورا شده بود و کار از کار گذشته بود!
الان هم همین گونه است که نمی توان یاران حضرت (عج) را پیش بینی کرد...این آزمون هیچ چیزش از قبل قابل پیش بینی نیست! مثلا در کنکور می توان بازه ی قبولی را حدس زد اما آزمون یاری امام زمان (عج) طوری دیگر است!
آیا به عمل نگاه می کنند؟!...ولی در عاشورا همه ی نیک اعمالان رفتنی نشدند! و همه ی بد اعملان هم نرفتنی نشدند!
این یک معمای خیلی بزرگ است...این یک رابطه ی درونی بین یار و فرد است. در دعا می خوانیم که از "خیر الانصارین" باشیم...اما این مقام درجات دارد و ما درجات را می خواهیم بیابیم.
در دعا در وصف یاران داریم: "الراضین بعمله"...مگر می شود کسی یار او باشد ولی از کارش راضی نباشد؟!...بله!
مشکل زمان ظهور همین است! که افراد بعضی چیزها را قبول نمی کنند و سر باز می زنند!
ما در نماز خواندن و نماز شب با امام (عج) درگیر نمی شویم!....اما فرض کنید دستور دهند که دیگر به کعبه نماز نخوانید!...می توانی قبول کنی؟!...مثلا قبله ات به کربلا برگردد! (بسیجی های هیئتی که می گن بعععععععععععله!! چرا که نه؟!...لوووول! شوخی می کنم!)
الان قبول می کنیم ولی معلوم نیست در آن زمان به این چیزهایی که خو گرفته ایم پشت کنیم!
و یکی از دلایل جوان بودن اکثریت یارانشون همین سازگاری بالای جوان با شرایط جدید است.
جایی که پای منافع شخصی به میان می آید چی؟!...ما امام زمانی در قلب داریم که با او حال می کنیم و برایش اشک می ریزیم!!....اما امام زمان (عج) واقعی قانون های دیگری می گزارند و قانون هایی را هم می شکنند!
در روایات آمده بعد از ظهور بعضی از مدعیان انتظار آقا (عج) با دیدن شرایط جدید (حالا به زبان لفظی یا به زبان دل!) می گویند: یابن الزهرا برگرد! غایب بودی خیلی بهتر بود!!!!!!
این روایت از امام حسین (ع) نقل شده است...که خود نماد مظلومیت و بی وفایی کشیدن از شیعیان و یاران مدعی بودند و هستند! : مثل مهدی ما مثل طالوت است...وقتی طالوت هنوز نیامده بود همه مردم رهبر می خواستند...اما وقتی طالوت آمد گفتند او جوان است! و تعداد قلیلی او را پذیرفتند...و باز هم در زمان مهیا شدن برای جنگ تعدادی ریزش کرده...و وقتی هم به برکه ی آب رسیدند (تعدادی از آنها با اینکه دستور داده شده بود از آب ننوشند یا تنها جرعه ای بنوشند به دستور عمل نکردند و) فقط قلیلی از آنها اطاعت کردند!....ریزش های رادیکالی اتفاق می افتد که کثیری ریخته و قلیلی فقط می مانند...و وقتی یاران طالوت به جالوت می رسند باز هم تعدادی رفتند!!...مهدی ما نیز که ظهور کند همین طور است که به وقت ظهور خیلی از مدعیان می ریزند.
امام صادق (ع) در این مورد بسیار هشدار دادند که: بزرگترین ریزش ها در طول تاریخ , زمان ظهور است.
خب حالا اصلا مگر مسئله چیست که رضایت دادن به آن انقدر سخت است؟!...مگر به غیر از افعال ائمه (س) و پیامبر (ص) است؟!
برای جواب بیایید سوره ی کهف , داستان حضرت موسی (ع) را با تامل بخوانیم:
خضر تنها شخصیت قرآنی است که الان زنده و تا زمان ظهور وجود دارد و دلیل اینکه به او عمر جاودان دادند این است که همدم مهدی (عج) باشد.
در داستان خضر و موسی (ع) قسمت بغرنج باز شده و به اعتقاد سخنران جواب معمای یاران امام زمان (عج) و گزینش آنهاست...زیرا به قضیه ی ظهور بیش از همه ی داستان ها و مصداق های دیگر در جهان می آید.
خضر زمان حضرت موسی (ع) به درجاتی از کمال رسیده بود. فرض می گیریم درجه اش 40 باشد...خضر بعد از موسی (ع) در این دنیا می ماند تا به پیامبر اسلام (ص) رسید...خضری که پیامبر (ص) را دید از خضر زمان موسی (ع) خیلی بالاتر بود و به درجه ی 100 رسیده فرضا....تحت تعلیم ائمه (س) قرار گرفت و به 1000 رسید و حالا 1200 است که شاگرد امام زمان (عج) می باشد...حضرت موسی که پیامبر الو العظم بود نتوانست "خضر 40 " را قبول کند! آن هم موسای پیامبر!...تو که کوچکتر از موسایی چگونه می توانی تحمل "استاد" خضر 1000 را بکنی؟!
داستان موسی و خضر سیر کسی است که می خواهد یار امام زمان (عج) باشد.
داستان از این قرار است که: موسی پس از قضیه ی گمراهی مردم توسط سامری و بازگشت اش از طور سینا برای هدایت دوباره ی مردم خطبه ی غرایی خواند که همه را متحول کرد! تا این تاثیر را در کلام خود دید به قول خودمان به خودش گفت: دمت گرم!!...تا این فکر به درون موسی راه یافت خدا فرمود: جبرئیل! به فریاد موسی برس!...که خدا برایش مامویت ضمن خدمت (!) قرار داده!...کجا؟! نا کجا آباد! بگرد تا پیدا کنی!...کسی به نام خضر را باید پیدا کنی!
موسی هم حکومت تازه پاگرفته را ول کرد و می گردد تا او را پیدا کند...حتی تا 80 سال! یوشع (ع) هم همراهش است. (هارون (ع) یا در شهر بوده یا فوت کرده است.)
تا اینکه یک "ماهی" به او خبر می دهد که خضر کجاست! در جایی می رسند و موسی از یوشع ماهی را می خواهد که برای غذا همراه داشتند و یوشع پاسخ می دهد که در مکان قبلی به ماهی پخته شده قطره ای آب خورد و زنده شد و در آب پرید و رفت! موسی می فهمد و می گوید که برگردند زیرا آدرس همان جاست! پس با یوشع بر می گردند...
خضر را پیدا می کند...خضر پیرمردی یک لا قبا (!)...موسی الو العظم با نهایت خشوع می گوید: آیا اجازه می دهید شاگرد شما باشم؟!...از چیزهایی که خدا به شما یاد داده به من یاد دهید تا رشد کنم...خضر می گوید: نه! تو تحمل نداری!
* کسی که می خواهد یار امام زمان (عج) باشد باید مستطیع باشد...حضرت زهرا (س) فرمودند: امام مانند خانه کعبه است که مردم باید به دورش بیایند...کسی که می خواهد به حج برود باید مستطیع باشد یا نه؟!...پس کسی که می خواهد در حلقه ی یاران امام زمان (عج) طواف کند , هم باید مستطیع باشد.
البته این اشتباه است که فکر کنیم خضر موسی را قبول نکرد...خضر موسی را پذیرفت اما درست روی نقطه ضعف او انگشت گذاشت!...که تو استطاعت نداری! تو صبر نداری!...صبر از نوع قلبی منظور است البته!...یعنی تو صبر همراهی و معیت با چون منی را نداری.
* کسی می تواند یار امام زمان (عج) باشد که تحمل همراهی با او را داشته باشد.
چگونه بر چیزی که از آن خبر نداری می خواهی صبر کنی؟!...درس خضر به موسی حل این معمای تحمل کردن بر چیزی است که از آن خبر نداریم.
موسی به خدا استناد می دهد و می گوید: انشاالله که من را صابر ببینی و خضر هم قبول کرد و گفت: دیگر از من نباید سوال کنی ها!!
خضر برای اینکه مسئله را باز کند در ابتدا شروع به زدن 3 مثال می کند...خضر واقعا معلم برجسته ای است و ظریف ترین تکنیک های آموزشی را به کار می برد...پس خضر موسی را بیرون می برد...مثال های خضر:
1) سوراخ کردن قایق.
2) سر بریدن یک نوجوان زیبا در حال بازی با دوستان.
موسی در هر دو بار بر خلاف قولش علت این امور را جویا می شود و در بار دوم می گوید: اگر یک بار دیگر اشتباه کردم دیگر با تو نمی آیم!
* پیامبر (ص) در مورد این حرف موسی (ع) فرمودند: اگر برادرم موسی (ع) این را نمی گفت و هزار بار دیگر این کار را می کرد خضر باز هم او را می پذیرفت!
پس با امام زمان (عج) هیچ وقت اینجور حرف نزنید که این دفعه اگر اشتباه کردم دیگر با من کاری نداشته باشید!!
3) غذا ندادن روستاییان به این دو ولی در عوض ساختن بنای ساختمانی در آنجا توسط آنها.
موسی این بار فقط پیشنهاد داد که کاش در قبال این کار حداقل مزد یا غذایی می گرفتیم! اما دیگه رد شد!
شباهت کارهای خضر با زندگی موسی (ع) در این بود که:
1) در مثال اول در آب بودند...و خود موسی (ع) هم از آب گرفته شد و نجات یافت!
2) در مثال دوم که کسی را کشتند...موسی هم در جوانی با یک قبطی درگیر شد و او را کشت!
3) در مثال سوم که بی مزد کاری انجام دادند...موسی خود بی مزد برای دختران شعیب کار کرد و گوسفندانشان را آب داد!
این ها همه مثال هایی بود...اما اصل حل مسئله است!...خضر دلایلش را می گوید: (بر طبق آیات قرآن)
1) "من خواستم" قایق را معیوب کنم تا گرفتار باج گیران حکومت نشوند.
*خدا در زندگی , قایقمون را سوراخ می کنه تا به دست سلطان ظالم یعنی شیطان نیافتیم!
2) "ما (من و او!) اراده کردیم" بچه ظالم که باعث کفر خودش و پدر و مادرش می شد را از بین ببریم.
* یعنی من مامور تکوینی بودم مانند جبرئیل , که بر طبق آیات در عوض به والدینش فرزند "بهتری" داد...و در روایات آمده است که آن فرزند بهتر یک دختر بوده است که از نسل اش هفتاد پیامبر به وجود آمدند!
3) "پروردگار اراده کرد" تا چنین کنیم!....یعنی...کار من بود؟! نه!....کار ما بود؟! نه!...کار او بود!
پس جواب مسئله این است که: موسی! من هیچ کدام را به خواست خودم نکردم..."او می خواست"!
امام زمان (عج) هم کسی است که جز خواست خدا را انجام نمی دهد...در زیارت جامعه داریم که: "از خدا هیچ وقت سبقت نمی گیرند"...یعنی از روی هوی و هوس خود حرف نمی زنند و عملی نمی کنند.
اگر ما متوجه شویم امام زمان (عج) هر چه کند امر خداست دیگر شک نمی کنیم...زیرا هر چه بگوید از خداست و خدا کار بی حکمت نمی کند.
هر وقت فهمیدی فلان کار خواست امام زمان (عج) است و کردی...و فلان چیز نیست و نکردی (طبق آیات قرآن) : "طوبی لک"... (طوبی برای تو!...یا همان: خوش به حالت!)
اللهم عجل لولیک الفرج...آمین.
یا حق
التماس دعا
نظرات شما عزیزان: